English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7619 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slue U بدور محورثابتی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
duplex U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
circumambient U گردنده بدور
that U اشاره بدور
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
enwind U بدور چیزی پیچیدن
vertigo U دوار سر چرخش بدور
rotational U دوران گردش بدور
rotation U دوران گردش بدور
composite circuit U مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching U مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet U سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
coil U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coils U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
Make a journey round the world. U بدور دنیا سفر کردن
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
swinge U تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
pinning U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
paraboloid U سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
powder train U مدار خرج مدار باروت
firing circuit U مدار چاشنی مدار انفجار
saree U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saris U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
adjutantship U معینی
distaff U التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
one hook U مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
adjutancy U معینی معاونت
S-twist [S-spun] U نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
station U درپست معینی گذاردن
ageless U بدون عمر معینی
inbound U محصور در حدود معینی
he is at a loose end U کار معینی ندارد
stationed U درپست معینی گذاردن
stations U درپست معینی گذاردن
cost plus U بعلاوه سود معینی
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Spanish knot U گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
heliocentric U دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
seek U گشتن
puttered U ول گشتن
putter U ول گشتن
roam U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
slosh U ول گشتن
seeks U گشتن
seeking U گشتن
sloshing U ول گشتن
to poke a bout U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
seach U گشتن
puttering U ول گشتن
roams U گشتن
strangle U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
roaming U گشتن
swivels U گشتن
roamed U گشتن
swivelled U گشتن
putters U ول گشتن
to fool about U ول گشتن
swivel U گشتن
to go about U گشتن
searches U گشتن
go about U گشتن
searchingly U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
searched U گشتن
search U گشتن
hang around U ول گشتن
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
interface U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
idlest U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
grow U شدن گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
idled U ازاد گشتن
idle U ازاد گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
circumvolve U دور گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
trundles U گشتن چرخیدن
trundled U گشتن چرخیدن
ranksack U خوب گشتن
grows U شدن گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
to look for work U پی کار گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
to rev up U تند گشتن
putter U مهمل گشتن
to search for anything U پی چیزی گشتن
turns U گشتن چرخیدن
puttered U مهمل گشتن
fossick U خوب گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
turn U گشتن چرخیدن
putters U مهمل گشتن
to turn round U دور گشتن
puttering U مهمل گشتن
trolls U گشتن سراییدن
troll U گشتن سراییدن
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
go U گشتن رواج داشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
prowling U درپی شکار گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
roll U غلت خوردن گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
Recent search history Forum search
1Potential
0مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
0مدار ی که دوعدد دوبیتی را باهم جمع کند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com